کوچه معرفت
کوچه ای را بود نامش معرفت
مردمانش با مرام از هر جهت
سیل آمد کوچه را ویرانه کرد
مردمش را با جهان بیگانه کرد
هر چه در آن کوی بود از معرفت
شست و با خود برد سیل بی صفت
از تمام کوچه تنها یک نفر
خانه اش ماند و خودش جست از خطر
رسم و راه نیک هر جا بود و هست
از نهاد مردم آن کوچه هست
چونکه در اندیشه ام اینگونه ای
حتم دارم بچه ی آن کوچه ای.
با تشکر از استاد ارجمند حجت اله اسدی نسب
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: اشعار ، ،